493

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

اپیزود اول :رفتم پخش چندتا گوشی خریدم و یه سری لوازم هنوز تا ساعت 5 یک ساعت مونده بود ،دوربینم تو کوله بود  ،یادم افتاد قول داده بودم به میم برم کافه شون عکاسی. تو مسیر به ن  پی ام دادم: عشق جان وعده ما ساعت پنج کافه ،تو مسیر داشتم میخوندم وبلاگت رو دیدم اینجای که الان هستم دقیقا همونجای که تو ازش نوشتی "میدون اسبی" یه چند کوچه بالاترش "کافه مازو" همون کافه ی که همیشه به وقت دلتنگی مهمونش بودم ،قلبم تیر مکیشید،باور کن برای اولین بار که قلبم تیر میکشه ،باور کن برای اولین باره  که دارم این سر بلای رو میرم بالا و سُست شدم ،رسیدم به کافه، میم از راه رسید گفت: چته؟؟؟؟؟؟ گفتم : هیچی فقط یه لیوان بهم آب بده و لپ تاپت رو بهم قرض بده یه ساعت من میرم اون گوشه کافه هیچی هم نمیخوام فقط یه زیر سیگاری برام بیار،دوباره شروع کردم  به خوندن وبلاگت از بالا به پایین ،از پایین به بالا ...دنیا گرد آره من قبول دارم گرد ،اندازه شب گریه های من تو اون سال ها ،اندازه همه وجودم شده بودنت و نخواستنت اندازه تک تک لحظه های که به یادت بودم نبودی ،اندازه همه فریاد هام به خدا واسه دیده شدنم پیش تو،اما نشد ،یادته یبار نوشتم تو وبلاگم "گاهی باید دست هات رو ببری بالا به دنیا بگی تسلیم " من اون زمان تسلیم شدم ،تسلیم آدمی که منو نخواست ،میدونستم منو نمیخواد اما باز تقلا میکردم واسه دیده شدن ...بعدش شروع جدی تر کلاس هام ،و حرف استادم که گفت فراموشت کنم و گفتم نمیتونم ...همه این یک سال خواستم نباشی ،همه این مدت تو کلاس هام به همه رهجوها گفتم منطقی م اما نبودم ، دنیا گرد اندازه همون قدری که واسه من گرد بود و دلیل مشکلاتم رو خودم میفهمیدم همونقدر گرد ،امروز بعد از مدت ها  سرم گذاشتم رو میز زار زار گریه کردم  ،بخاطر آدمی که یه زمانی دوستش داشتم ،امروز فهمیدم هنوزم نتونستم در مقابله با یاد تو، زندگی تو، فکر تو ،برنده بشم و هستی تو زندگیم ... 

اپیزود دوم: ن از راه میرسه و من حواسم بهش نیست،هنوز سرم رو میز،اشک هام رو با  آستینم پاک میکنم ،دستش رو میذاره رو دستام میگه : درست نیست شاه دوماد یه شب بعد از "بله " شنیدن اینجوری اشک بریزها، سرم میذارم رو شونه ش ، دلم میخواد همونجوری بخوابم چند ساعت...

اپیزود سوم : دیشب بهترین شب زندگی من بود ،رسیدن به آدمی که با همه دنیا برام فرق داره ،وقتی اومد تو زندگیم که هیچکس رو نداشتم ،دوست داشتنش واقعی بود ،منو بخاطر اون چیزی که هستم دوست داشت ،اولش ترسیدم که بازم ببازم ،اما اون بهم یاد داد هر بازی آخرش باخت نیست ،باوری که گم کرده بودم رو دوباره کمک کرد بدست بیارم ،برای اولین بار بهم نشون داد یه دختر هم میتونه نسبت به عشق ش غیرت واقعی داشته باشه اونم با خواستنش با همه مشکلاتی که میدونست دارم و منو انتخاب کرد ،یه روز نشستم بهش گفتم زندگی من اینه ،اینجوری بوده، این گذشته من بود ،جلو دهنم رو گرفت ،گفت : "ببین لعنتی من کاری با گذشته تو ندارم من میخوام آینده رو با تو بسازم ،گذشته رو بذار واسه خودت بذار تو دل خودت بمونه "

اپیزود چهارم : دلم عجیب گرفته ،یه بغضی گوشه سینه م نشسته ،انگار باد خاک های روی یه سری خاطرات رو بلند کرده و دوباره برام تداعی میکنه ،اما من حق ندارم برگردم ،من جنگیدم تا گذشته فراموش بشه ،جنگیدم تا دنیای جدیدی بسازم ،جنگیدم آدم های زیادی رو از نا امیدی از تباهی نجات بدم و موفق بودم... من حالم خوبه فقط یه بغض اندازه بمب هیروشیما دارم همین....

اپیزود پنجم:دنیا گرد عزیز جان ،من تورو نباید دوست داشته باشم،تو اون رو نباید دوست داشته باشی ،دیگری دیگری رو نباید دوست داشته باشد ،دنیا گرد عزیز جان ،اما یه روزی یکی میاد تو زندگیت میبنی زندگی چقدر قشنگ،میبینی چقدر آدم های اضافی تو زندگیت بوده ،میبینی چقدر اشک ها و ناراحتی های الکی بخاطر آدما داشتی  ،زندگی من امروز تو این مرحله س ،که قدرش رو میدونم ،که حاضرم جونم رو براش بدم ، که حاضرم این همه سختی که اینروزا دارم میکشم تحمل کنم تا اون تو زندگی با من آسایش و آرامش داشته باشه ،امیدوارم یه روزی خیلی زود این اتفاق برای تو هم بیوفته .

ایپزود شش: من آدم حسودی نبودم ،یعنی حتی معنیش رو هم نمیدونستم ،تا عاشق تو شدم ،تا تو منو ندیدی تا وقتی همه آدما به چشمت اومدن و من نیومدم ،من از اون روزا حسود شدم ،من آدم حسودی شدم  ،این رو ن هم میدونه ،من آدم بخشنده ی هستم ،یعنی دوره های که گذروندم یاد گرفتم ببخشم تا بخشیده بشم ،اما من توو دوست داشتن تو حسود بودم ،دوست نداشتم هیچکس دوست داشته باشه به جز من ،من خود خواه بودم که تورو فقط واسه خودم میخواستم و کاری به تو حس ت به من نداشتم ، من بخشندم اما از اشک ها و بغض های که بخاطر تو داشتم نمیگذرم تا تو اون دنیا یبار دیگه روبروی هم بشینیم و یکی بین ما بشینه و بگو خوب تعریف کن ببینیم...

488...
ما را در سایت 488 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ymard بازدید : 129 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 3:38