555

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

-من حقیقتش ترسیدم

+ترس؟! تو و ترس؟ به نظرم حرفت خیلی مسخره س

-آره زندگی من خیلی مسخره به نظر میاد وقتی بهش فکر میکنم ،یادمه یه شب لب ساحل داشتی راه میرفتی زنگ زدی بهم بی مقدمه گفتی : حمید تو بلد نیستی واسه آدمای زندگیت بجنگی... اون شب خیلی به حرف تو فکر کردم،و گفتم بیا اینم از شانس من "س" هم منو شناخت

+آره هنوزم میگم ،تو دل و جرات نداری،تو نمیتونی بهای دوست داشتنت رو بدی،تو میترسی رسوا بشی،تو میای تو رابطه بعد به چه کنم چه کنم هاش فکر میکنی ،تو این اخلاقای گند رو داری حمید

-یه چی بگم ؟

+بگو

- اون روز که رفتیم ویلای دوستم یادته؟ آخر سر وقتی دوستم اومد که کلید بدم بهش در گوشم گفت دهنت سرویس عجب چیزیه ،وقتی تورو رسوندم تو راه برگشت هی به خودم میگفتم دست نیافتنی های دنیا واسه من دست یافتنیه اما بلد نیستم نگهشون دارم انگار وقتی به دستشون میارم کرم درونم میخوابه ،میگه تموم شد ،بدستش آوردی تا همینحا بسه ،اما من با تو اینجوری نبودم، یه سری چیزا هست واسه همیشه میمونه تو دل آدم ،گفتنش مسخره به نظر میاد ،زندگی تو هم شبیه منه ،اما تو 8 سال از من جلوتری،8 سال  بیشتر از من به مسخره بودن این دنیای فکر کردی و با تماام سختی هاش کنار اومدی

+به نظرم همه این حرفا توجیه ،یه جور فرار ،فرار از اینکه جا زدن رو خوب بلدی ،همین...

 

488...
ما را در سایت 488 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ymard بازدید : 124 تاريخ : چهارشنبه 25 ارديبهشت 1398 ساعت: 9:43