یه سری اتفاق ها داره واسم میوفته که باور کردنش یه کم سخته، وقتی میشینم دو دوتا چهارتا میکنم میبینم شانس بدجوری در خونه م رو زده ،اینکه دوتا کار خیلی قوی تو یک ماه واسه من اوکی بشه ،یکی از اون کارها استارتش رو از یک سال پیش خوده بود و بعد از چندین دوره مصاحبه و پیگیری این ماه اوکی شد و چند روز در هفته اونجا مشغول هستم ، کار دیگه که این ماه خیلی یهویی برای من اتفاق افتاد فعلا پولی درونش نیست اما جایگاه اجتماعی اون فرد و منصبی که داره حتما میتونه اتفاقات خوبی رو بعدها برام رقم بزنه ،دیروز وقتی با سلام و صلوات وارد اتاقش شدم و از استرس لبریز بودم برگشت گفت: "تعریفت زیاد شنیدم ،واسه من فقط اعتماد مهمه،قبل شما افراد دیگری عکاس من بودن اما قابل اعتماد نبودن و اخبار دفتر من رو به برخی ها میدادن،شما الحمدالله تو خانواده شریفی بزرگ شدی و امیدوارم کنار هم روزهای خوبی رو بتونیم بگذرونیم ". منم کمی توضیحات از خودم و کارهای که انجام دادم تعریف کردم ،وقتی داشتم از اتاق میومدم بیرون برگشت گفت " در ضمن عکاس های قبلی من به مرتبی و شیک پوشی شما نبودن " . این حرفش اعتماد به نفس منو از پایین ترین حالت تو اون لحظه چسبوند به سقف....
488...برچسب : نویسنده : ymard بازدید : 139