اون: ۱۰۰ سال دیگه کی تورو یادش میاد ،کی میدونه من کی بودم ؟
من: هیچکس
اون: حمید زندگی همین لحظه س ،همین الان ! نمیتونی به یه ثانیه قبل برگردی ، نمیدونی یک دقیقه بعد چه اتفاقی میخواد بیوفته .تنها چیزی که تو ۶۰ سال از زندگی یادم موند حسرت بود ،حسرت یه روزای که دوست داشتم به یک دقیقه قبل برگردم و یه چیزای رو جبران کنم اما نشد
من: چقدر دلنشینه حرف زدن با شما
اون: برای تو تجربیات من قشنگه ،اما واسه خودم همراه با غمه ،فقط اینو بهت بگم تا جوونی بخور ،بکن، بچرخ . دنیا منتظر تو نمیمونه ،تو جوونیم عاشق یه دختر مو مشکی بودم ، براش یه روزی نامه نوشتم فلان روز فلان ساعت تو لاله زار منتظرتم...نیومد ،چند ماه بعد من رفتم از ایران بعدها که برگشتم دیدم به یکی شوهرش دادن که معتاد بود و چندتا بچه بغل کنار همین چاه آب پدر بزرگ خدا بیامرز تو کهنه بچه میشست ،شاید زندگی من و اون به همون دیدار بستگی داشت...
من: یعنی شما تا این سن به اون فکر میکنید؟
اون: عاشق که باشی تا لحظه مرگ به اون فکر میکنی ،سن و سال نمیشناسه
برچسب : نویسنده : ymard بازدید : 66